من فقط یک دیوانه ی معمولی ام! همین!
- دکترای بهت و منگی!
- گاهی گم می شوم در کتاب ها... عاشق صدای واژگان می شوم.... هی شعر میخوانم و شعر میخوانم و شعر... هی شعر میشنوم و شعر میشنوم و شعر.... گاهی هم گم میشوم در خیابان های شهر سربی ام! بین مردمی که همرازشان شده ام ولی همیشه برایم عجیب اند و هنوز باید غریبانه نگاهشان کنم! گاهی نمیدانم سرم گرم است... ولی این هم نوعی سرگرمی ست دیگر! اینکه گاهی بدانی که نمیدانی و گاهی ندانی که نمیدانی... و بهت زده شوی از اینکه چرا زمان تو را بزرگ نکرده است!