-
شعر خوانی
دوشنبه 30 تیر 1393 21:00
دو تا شعرضبط کردم. اولیش از سعدیه و دومیش از دکتر حمیدی شیرازی. امیدوارم خوشتون بیاد. فایل یک فایل دو
-
به جز عشق به جز عشق دگر کار نداریم
جمعه 15 فروردین 1393 01:00
هنوز اینجا باران میبارد، برف میبارد و همه اش تقصیر توست . اصلا تمام برف ها و باران ها تقصیر توست . میدانی؟ گاهی خیال میکنم که اگر هرکس دیگری جز تو بود برایش شعر مینوشتم و اگر هرکس دیگری جز من بود برایش شعر مینوشتی... اصلا گاهی خیال میکنم که عشق هرکسی به خودش ربط دارد و نه به دیگری ! خیلی سعی کردم از عشق ننویسم و از...
-
«تو می دمی و آفتاب میشود»
چهارشنبه 4 دی 1392 20:20
مسافر بیا بریم... بیا اینبار، موازی هم که شده، با هم بریم جهت های مخالف در دلم ساز مخالف می زنند بیا برای تمام شک ها دو نقطه دی بگذاریم بعد بازو به بازوی هم راه بریم... کلبه ای در قعر جنگل بخریم من آتش درست کنم، تو دنبال شکار خرس سفید، با همان لباس سراسر سیاه بری! نه، نرو! تنها که بری دلم طاقت ندارد! ولی دلتنگی هم...
-
آتش بست!
چهارشنبه 24 مهر 1392 13:40
«انسان تنها و دور از اجتماع موجودی ست خیالی و آنچه حقیقت دارد اجتماع انسان ها و زندگی مشترک ایشان است و چگونگی همین زندگی است که باید مورد مطالعه و گفتگو قرار گیرد.» مقدمه ی علم حقوق/ دکتر ناصر کاتوزیان/بخش نخست/ صفحه۲۶ نه اینکه فکر کنید چیزی رو آپ نمیکنم یعنی که نمینویسم؛ اصن دیوانه ای که دست به قلم نبرد دیوانه نیست!...
-
یک جام پر از شراب دستت باشد/ تا حال من خراب دستت باشد
شنبه 16 شهریور 1392 21:12
همـــه گویـــند رفتــــــارم عجـــــــیب و نابـــــهنجار اســــت و گــاهــــی مایـــــه ی شـــرم اســـت اطواری که من دارم خـــــــودم یـــک بـــار رفتــار خـــودم را بررســــی کـــــردم ولی دیــدم که معقـــــول است رفتــاری که مـــن دارم...!!! چای هل و عسل برای خودت بریزی تو ماگ سبز و تازه ای که خریدی. کمی از چای...
-
میرا به آماده کردن من برای مرگ ادامه میدهد و من به او اعتماد دارم.
یکشنبه 10 شهریور 1392 23:01
باید خودم را روشن کنم؛ این لبخندهای بی اختیار آخرش کار دستم میدهد. فکر میکنم بیمارم و باید خودم را روشن کنم. بیماری ام از نوع طبیعی بودن، نامتشابه شدن و بعد غیرطبیعی شدن ـ «میرا»یی ست! میدانم مسخره به نظر میرسد ولی در اکثر مواقع زندگی ام شبیه رمانی ست که میخوانم. نمیدانم، شاید هم رمانهایی که میخوانم یک طور خاصی شبیه...
-
دلم امشب نه هوس انار دارد و نه پرتقال!
پنجشنبه 24 مرداد 1392 23:01
حس عجیبی دارم؛ دلم امشب نه هوس انار دارد و نه پرتقال... سرخی انار دلم را میزند و ترسم را برمی انگیزد... وپرتقال با مزاجم سازگار نیست؛ دلم نمیخواهد آزادی ام را به خاطر نظر کسی به خطر بیندازم. حس عجیبی دارم... صبحم پر بود از آن ناراحتی هایی که نمیدانی چیست و از کجا آمده... از آن ناراحتی هایی که گهگاه گریبانت را میگیرند...
-
من تنها یک دیوانه ی معمولی ام! همین!
یکشنبه 6 مرداد 1392 20:15
اینکه هرروز عاشق می شوم... اینکه دوست دارم کتاب زندگی دیگران را بخوانم و همکلامشان شوم... اینکه دنبال همراز میگردم و دلبسته اش می شوم... اینکه واژگان گاهی تمام روز با من قدم می زنند... اینکه بر می گردم با بهت به زمان نگاه میکنم! من فقط یک دیوانه ی معمولی ام. اینکه گم می شوم در تصاویر و مرز رویا و واقعیت برایم می شود...